داستان عيد نوروز

۲ بازديد

داستان عيد نوروز

شنبه 15 ارديبهشت 1397 ساعت 09:04

%d8%b3%d9%81%d8%b1%d9%87-%d9%87%d9%81%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d9%86%d8%b3%d9%81%d8%b1%d9%87-%d9%87%d9%81%d8%aa-%d8%b3%db%8c%d9%86

داستان در مورد عيد نوروز

اگر كمي اهل ادبيات باشيد مي دانيد كه سهم مهمي از ديوان هاي اشعار و كتاب هاي مشهور ادبي ما به توصيف بهار و وصف جشن هاي نوروزي اختصاص دارد، چيزي كه ما آن را به عنوان بهاريه مي شناسيم. نوروز با تمام آداب مفصلش، در شعر شاعران توصيف شده و شرح مراسم و آيين هايش در كتاب ها آمده و روايت ها و داستان هاي بسيار دارد. اما در ادبيات معاصر ما بخصوص در ادبيات داستاني، گويا نويسندگان با روايت داستان عيد نوروز قهر كرده اند و با اين كه اين آيين كهن مي تواند بستر خلق هاي ادبي فراواني باشد، در مورد آن دريغ شده است.

با اين حال اشاره هاي مختصري هم به عيد نوروز در بعضي از داستان هاي ما هست و اگر اهل خواندن داستان باشيد حتما به آن ها برخورده ايد. در اين نوشته به آثار چند نويسنده مشهور معاصر مي پردازيم كه عيد را دستمايه كارشان قرار داده اند. اگر اهل ادبيات هستيد و دلتان مي خواهد در نوروز كتابي با حال و هواي اين روزها بخوانيد، اين داستان ها را به ياد داشته باشيد.

ديد و بازديد به رسم دهه 30

كتاب داستان عيد نوروز

معروف ترين داستان عيد نوروز سخن گفته شده، داستان «ديد و بازديد» جلال آل احمد است. اين كتاب عنوان نخستين مجموعه داستان منتشر شده از اين نويسنده هم هست كه در سال1326 چاپ شد. داستان ديد و بازديد به پايان بندي خوبش مشهور است و در آن از رفتار مردم آن دوران(كه شايد هنوز هم ته مانده هاي آن وجود داشته باشد) در برگزاري مراسم نوروز و عادت هاي آن ها انتقاد شده است. اين سبك، يعني همين انتقادهاي اجتماعي، سنتي بود كه در آثار ديگر نويسندگان آن دوران هم وجود داشت. البته در اين داستان به عادت هاي خوب مردم هم برمي خوريد؛ بخصوص آن جا كه خانم بزرگ به رسم عيدي، اسكناسي كف دست راوي مي گذارد و جيب هايش را از نقل و شيريني و گندم و شاهدانه پر مي كند. البته در همين داستان به نويسندگاني هم برمي خوريد كه در روزهاي آخر اسفند آگهي مي كردند تعطيلات نوروز به سفر خواهند رفت و از ديدار دوستان محرومند: «تبريكات صميمانه ام را در اين نوروز ملي باستاني به خدمت تمام دوستاني كه همه ساله سرافراز مي فرمودند تقديم داشته و در ضمن خبر مسافرت چند روزه خود را به نواحي جنوب اعلام مي دارم.

از اين جهت با هزار تاسف و پشيماني از پذيرفتن و درك حضور دوستان در ايام نوروز معذور و اميد است كه....»

خانم نويسنده نوروز دوست

داستان كوتاه خوان ها، اگر آثار سيمين دانشور همسر جلال آل احمد را خوانده باشند، داستان عيد ايراني ها را به ياد دارند. اين داستان يكي از معدود داستان هايي است كه به شكل خاص به يكي از آيين هاي نوروزي مي پردازد. داستان عيد ايراني ها در كتاب «شهري چون بهشت» منتشر شده است كه داستان هاي خواندني ديگري هم دارد. اما عيد​​​​​دايراني ها، به يك عنصر نوروزي كه حالا ديگر رو به زوال است، يعني ـ حاجي فيروز ـ مي پردازد. در اين داستان 2 كودك آمريكايي، با يك حاجي فيروز مواجه شده اند و جنبه هايي از فرهنگ ايراني در آن زمان و شرايط اجتماعي دوران در اين داستان نمايانده مي شود: «تد و جان با ماشين مدرسه به خانه برمي گشتند. ماشين سر دوراهي نرسيده به قلهك ترمز مي كرد و آن ها پياده مي شدند و تا خانه شان چندان راهي نبود. يك روز نرسيده به دو راهي مرد سياهي را ديدند كه روي كنده درختي كه شاخه هايش را زده بودند ايستاده. اگر وقتي ماشين بچه ها رد مي شد مرد سياه سلام نظامي نداده بود، هرگز به فكرشان نمي رسيد كه مجسمه نيست.

وقتي ماشين مدرسه ترمز كرد، تد و جان برگشتند و رفتند سر وقت حاجي فيروز... روي هم رفته از همه چيز حاجي فيروز خوششان آمد. از لباس قرمز، از كلاه بوقي، از صورت سياه، از صداي دايره زنگي و از آوازش و بعد از كنجكاوي زياد فهميدند كه حاجي فيروز پيش از عيد ايراني ها پيدايش مي شود، اما هنوز زمستان بود و حاجي فيروز آمده بود. پس چرا آمده بود؟ و باز كنجكاوي...و به اين نتيجه رسيدند كه حاجي فيروز گاهي آب حوض مي كشد، گاهي برف پارو مي كند و پيش از عيد حاجي فيروز مي شود.شايد يك زمستان اصلا برف نيايد. شايد هيچ كس آب حوض خود را خالي نكند. مخصوصا زمستان و آب يخ زده حوض.»

البته سيمين دانشور در رمان جزيره سرگرداني هم يك فصل را اساسا به نوروز اختصاص مي دهد. در آن فصل راوي به شرح و وصف آداب نوروزي براي خارجياني مي پردازد كه در جشن نوروز حضور يافته اند.

داستان نويسي در مورد عيد نوروز

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.